شخصیت سوخته...نخستین برگ

  • تقدیم به زهره و مشتری گمشده ام
  • به ستاره ی غروب کرده ام
  • به محراب دلم
  • به عبادتگاه جانم
  • به خورشید یا ماهی که از آسمان عمرم رو به مغرب نهاد ولی هنوز ویران دلم به یادش چون آتشکده ای متروک است...
  • به شمعی که خاموش شد و شبستان جانم را برای همیشه تاریک گذاشت...
  • به یگانه عزیز از دست رفته ام که دیری نزدیک، مهر از من بر گرفت و برای همیشه شمع جانش به سردی گرایید...
نظرات 2 + ارسال نظر
شیوا یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ب.ظ

اوکی ... من سخت مشتاق باقیشم !

باقیشم به زودی در راه است...اما اگه من جای تو بودم زیاد مشتاق نبودم چون باقیش جالب نیس...

سحر جمعه 15 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ق.ظ

مادر همیشه با توست .... همیشه دلواپس توست و کمان ... کاری کن که به وجودت افتخار کنه ....فقط همین و می تونم بگم ... پدر و مادرت منتظرن تا دلشادشون کنی

سلام...
جملاتت به چشم آشناست اما به دل نه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد