شخصیت سوخته...ادامه دارد

 این پست فقط به دلیل در بر داشتن کامنتهای شما دوستان عزیزه که حذف نشد

نظرات 21 + ارسال نظر
آلبالو خانوم جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:42 ب.ظ http://chickenlittle.blogsky.com

وای مسیح؟ اینجا نمی نویسی یا هیچ جای دیگه‌؟ما غریبه ایم؟

میترا جون سلام
اینجا یا هر جای دیگه
چه فرقی می کنه
تو که آدم عاقلی هستی

درسا شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:51 ق.ظ http://www.bluegalaxy.blogsky.com

سلام
آخه چرا ؟مگه چی می شد.اومدم ببینم آپ کردی یا نه.وقتی دیدم آپ کردی خیلی خوشحال شدم.اما الان...
تو که گفتی می نویسم تا به الان برسم.ولی یهو چی شد.کسی بهت چیزی گفته؟
خلاصه کلی حال ما رو گرفتی آقا مسیح.
راستی می بینم که توی آخرین پست من اول شدم.نمی دونم الان باید خوشحال باشم یا ناراحت.ولی بدون که دومیه.پس خداحافظ
راستی به ما سر بزنا
هممون دلمون برات تنگ میشه

سلام درسا خانوم
آره گفته بودم می نویسم تا به الان برسم
می خوای بدونی الان چیم
یه آدم آس و پاس و بیچاره که حوصله هیچ کاری رو نداره
تنم درد می کنه
سرم داره می ترکه
حالت تهوع های شدید
تب و لرز
بازم بگم
من همیشه بهت سر میزنم در دری
بای

پنهان شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ب.ظ

na...........akhe koja mikhay beri????????hich vaght to donyaye vaghe ghororam nemizare az kasi khahesh konam ..in kheyli bade vali man injoriam....vali torokhoda naro....man hanooz toro mikham....mikham bekhoonamet......midooni ghadidamo ke be net miumadam inghadr ashnaye veblogi va neti dashtam ke kamtar az 2saat nemitoonestam pasham vali yek dafe az hamashoon boridam....midooni akhe zood az ye chizi miboram age aziyatam kone on moghe az donye vaghei be inja panah ovordam vali az inja raftam chon vagheiyat ba hameye talkhiyayi ke gahi dare az majazi behtare vali inaro goftam ke begam alan chand vaghtiye ke faghat miyam inja va tor mikhonam..pas naro...man delam barat tang mishe....naroo...

salam penhan jooon...khooondane in neveshte hat sakhte...vali javab dadaneshooon kheili sakht tare...manam khodam az haminaee ke to gofti ranj mibaram...be khatere haminast ke dard mikesham...man to donyaye vaghei ye adame talkho khaste am...to donyaye majazi ham nemitooonam bishtar az in basham...namooondano naneveshtan to inja avalan be in khatere ke doost nadashtam talkhi haye ooon roooza dobare baram tekrar she...bavaret nemishe vali man har vaght injaro up mikonam shab khabe pari ro mibinam....to khooone sedaye pari ro mishnavam...mishinamo bara pari zar mizanam...inja neminevisam ta ooon roooza baram tekrar nashan....dalile mohem tar az in dalil ham ine ke man ba in khaterat bozorg shodam...bahashooon zendegi kardam...akharam bara kasaee neveshtameshooon ke mano nemishnakhtan...vali tahamole be bazi gerefte shodano tamaskhoro nadashtam...in boood ke boridam...boridam az neveshtan bara kasaee ke aghleshooon to shorteshooone (manzoooram hamooon chand nafarie ke nazarateshooon hich vaght taeed nashod....va bala nesbate hamegi)...be har hal manam delam bara injao adamash tang mishe...tasmimam ham ine ke dge be hich sooorati be weblog nevisi bar nagardamo bara khodam benevisam...ama age doost dari ba man dar ertebat beshi in idime: mosi_pk
age doost dashti add kon...bye

رها شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:54 ب.ظ

مسیح جونم از ننوشتنت خوشحال نیستم، چون حداقل به واسطه نوشته هات ازت خبر می گرفتم. به هر تقدیر این نوشتنها قرار بود کمک حالت باشه ، حالا که نیست ننوشتنتو می فهمم. راستی یه چیزی با این وقایع گاه هولناکی که داشته ای تو زندگیت شاید بد نباشه به یه روان شناس/پزشک مراجعه کنی. علایم احوالاتت به افسردگی می خوره عزیزم. مسیح عزیزم دوست نادیده گلم، هر جا که باشی یرات بهترین آرزوها رو میکنم.

سلام رها جان
امیدوارم که خوب و خوش و خرم و سر حال باشی
علایم احوالات من به افسردگی نخواد بخوره مال کی باید بخوره
این نوشته ها بعضی موقع ها سنگینم می کرد و بعضی موقع ها هم سبک
هنوزم نمیدونم که کار درستی کردم یا نه
پایدار باشی رهایی

hadis یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:05 ق.ظ

سلام
نمیدونم این چه تصمیمیه که گرفتی !!!
این همه ادم که به امیده تو و اپ کردن تو روزی ۶۰ بار این صفحه رو
refresh میکنن!!
نمیگم تنهایی سخت نیست ولی نباید انقدر زود کم بیاری بنویس بنویس مسیح که من و تنهاییام بهت عادت کردیم....

سلام حدیث جان
تصمیمم رو که گفتم نمی فهمم درسته یل غلط
ولی برا خودش یه جور تصمیمه
شاید همین نوشته ها تحریک منفی بود برای داغ تنهاییه خیلیا
و ننوشتنشون بهتر از نوشتنشون باشه

رها یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ق.ظ http://elina-ad.blogfa.com/

سلام مسیح جون
باز که تو رو اعصاب راه رفتی . اینجا نمی خوای بنویسی یا در کل. اگه جای دیگه می نویسی لطفا ادرستو ای میل کن. بابا دلمون تنگ می شه.
ولی می گم بی خیال بیا همینجا بنویس.رفیق نیمه راه نشو.
قربانت

سلام الینا
رها
یا شاید نمیدونم یه چیز دیگه
خانوم جون من اگه اینجا ننویسم مطمئن باش هیچ جا دیگه نمی نویسم
خر که نیستم اینجا رو با این خواننده های خوبی که پیدا کردم ول کنم رو هوا برم یه جای دیگه

امیر یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:59 ب.ظ http://divarham.blogfa.com

سلام
نمی دونم دنبال کردن داستانی که نمی دونم واقعی بوده یا نه کار عاقلانه ای بوده یا نه. اما هر چه بود توی این مدت فکر می کنم پنج شش ماه سرگذشتت رو دنبال کردم و حالا خیلی دوست دارم بدونم آیا این مسیح همون مسیحی که توی این دنیای مجازی می شناسم؟ و آیا سرگذشتی که خوندم قراره همینجا تموم بشه؟
موفق باشی

سلام امیر جون
رسیدن به کامنت داداشی که چند باری کامنتاشو دیدی و یهو غیبش زد و حالا اومده
ریتم ضربان قلب آدمو جا به جا می کنه
برانکه بفهمی اینا واقعیت داشت یا نه
یا اینکه من منم یا نه؟
به قلبت رجوع کن
به دلت
مطمئن باش بهت راست میگه

احسان دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ق.ظ

:'(
من بعضی از حساب و کتاب‌های بعضی آدما رو نمی‌فهمم... مثلاً الان اصلاً نمی‌تونم درک کنم، فرضاً دو تا آدم لاشی و بی‌شعور هم برات چرندیات نوشته باشن... تکلیف اونی که همیشه با علاقه اومده بهت سر زده چی میشه؟ ... تکلیف کسانی که توی این دنیای مجازی لعنتی بهت دل بسته‌اند چی؟ من سعی می‌کنم همه‌ی اینها رو یک اعصاب خردی آنی از دست چند نفر آدم بی‌مایه، فرض کنم و امیدوار باشم که بعد یه هفته فروکش کنه... جون مسیح اگه اومدم و دیدم هنوز سر حرفت هستی، اونوقت دلم ازت میگیره، دستم که بهت نمی‌رسه که یه چک بزنم تو گوشت تا شاید برقت بپره و حالت بیاد سرجاش... لیاقت کسی که روی رفاقت پا میذاره همونه... و می‌سپارمت به خدا... بهت گفته باشم من هر که رو بسپارم به خدا بد بلایی سرش میاد...
پس مث بچه آدم با زبون خوش دوباره بیا اینجا بنویس...
من باز برمی‌گردم... خوش دارم وقتی برگشتم در ادامه خاطراتت اینو نوشته باشی:
" توی خونه کنار تلفن چمباتمه زده بودم و منتظر که آبجی کمانم زنگ بزنه... "
یا حق!

امیدوارم فروکش کنه...
منم همه دوستای گلم رو که اینجا بهم سر میزدن
از صمیم قلب دوست دارم...
.
منتظرم باش احسان جون...
تصمیم دارم از خریت بکشم بیرون!!!

مهر دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ق.ظ

سلام مسیح . خوبی ؟
یعنی چی . یعنی الان باید بهت بگم خداحافظ و دیگه نیام اینجا .
نمی دونم چی کار داری می کنی و کجا هستی ولی امیدوارم عاقبت به خیر بشی .
نمی دونم چی باید بهت بگم . نمی دونم .
فقط مواظبه خودت باش .

سلام مهر جون
در جواب سئوالت باید همونیو بگم که به احسان گفتم
منم برات یه دنیا آرزوی خوب خوب می کنم...

دناتا دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.donata.persianblog.ir

چرا آخه؟؟
می تونی آدرست و عوض کنی و یه جای دیگه با یه اسم دیگه بنویسی. منم همین کارو کردم.
شاید الان خوب نیستی و نمی خوای بنویسی یه مدت که گذشت باز شروع کن. من همیشه همه پست هات و می خوندم ولی چند بار بیشتر کامنت ندادم.
به هر حال امیدوارم زود برگردی و دوباره بنویسی. همه مشکلاتت هم زودی حل بشه و همونی بشه که خودت می خوای. اینو از صمیم قلبم می گم.
مواظب خودت باش

نمیدونم چرا جدیدا حتی محکم ترین تصمیمهام بعد از مدت نه چندان مدیدی
تبدیل میشن به زیر شلواریِ زبل خان از لحاظ وصله پینه
یعنی تصمیمم عوض شده
می خوام دوباره ادامه بدم
اما فقط به خاطر یه حس درونی

اناهیتا دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.angela2.blogfa.com

سلام مسیح جان. خوبی؟
وبلاگ جالبی داری. تا یه جاهایی خوندمش اما امیدوارم اوضاعت خیلی بهتر از اون شده باشه. وقت نداشتم کلشو بخونم. اگه مایلی تبادل لینک کنیم. موفق باشی.
وقتی از مادر متولد شدم... صدایی در گوشم طنین انداخت که بعد از این با تو خواهم بود. به او گفتم تو کیستی؟ گفت :غم! فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با اون بازی خواهم کرد. ولی بعدها فهمیدم که من عروسکی هستم در دستان غم!!!

این روزا همه دارن سعی می کنن
ما هم در تلاشیم
اگه برگشتم لینکتو حتما میذارم

لیلا سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:25 ق.ظ

سکوت آب
می تواند
خشکی باشد وفریاد عطش؛
سکوت گندم
می تواند
گرسنگی باشد وغریو پیروزمندانه ی قحط؛
همچنان که سکوت آفتاب
ظلمات است
اما سکوت آدمی فقدان جهان و خداست؛
غریو را
تصویرکن !
...................................
سکوت ......
بنویس من یکی که منتظرم....

احتمالا" شماها هیچوقت تا آخر عمر
به قابلیتهای دیگه ی من غیر از
" وبلاگ نویسی"
پی نخواهید برد...

ناصر چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:43 ق.ظ http://no-one-else.blogfa.com

سلام داش مسیح.
چند بار می خواستم تو دانشکده با این اسم صدات کنم... نشد... گفتم شاید خوشت نیاد و شایدم این اسم واست قداست داره ... بگذریم.
نمیدونم شاید بین این افرادی که وبلاگت رو میخونن و واست کامنت میذارن من تنها شخصی باشم که جدا از دنیای مجازی و در دنیای واقعیه خودمون هم تو رو میبینم.
می گم می بینم چون که هیچ وقت به خودم اجازه ندادم وارد حریم خصوصیت بشم و به قول رشتیا باهات جی گیج بشم!
همیشه در حد سلام و علیک کردن بوده... نمی دونم... شاید تو بهتر جواب این سوال رو میدونی ... این رو هم به اونایی که این کامنت رو می خونن بگم که آقا مسیح ما رفیق های خودش تو دانشکده رو داره و من زیاد باهاش دوست نیستم ولی سر یه کنجکاوی کوچیک ( وقتی داشت یکی از برگ ها رو تو وبلاگ میذاشت) اینجا رو بهم معرفی کرد.
خلاصه آقا مسیح این رسمش نیست که یهو بذاری بری. تو این پست نوشتی که نوشتن برات عذاب آور شده... قبول.
ولی من اگه بودم و میدیدم که این همه آدم دوست دارن بازم تو بنویسی تعلل نمی کردم و ادامه میدادم.
به قلب مهربونت قسم می خورم که میتونی.
همه ی ما منتظریم.

چی بگم؟؟؟

هانی پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ق.ظ

سلام مسیح جون
خوبی ؟؟ بابا شماها چرا همش آیه یأس هستین ....فکر نمیکنید کلی دلبستگی تو همین وبلاگا بوجود میاد.... خوب شاید تو هم مثل خیلیا اینطوری فکر نمیکنی .... به هر حال منتظر شنیدن خاطرات روزای خوب زندگیت و موفقیتت در تحصیل و شغل و ...............هستیم
به امید اون روز

دلبستگی که بخواد تو وبلاگ بوجود بیاد...
همون بهتر که نیاد...
بهتر بود که جای دلبستگی می نوشتی عادت...
یا وابستگی...

دناتا پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:25 ب.ظ http://www.donata.persianblog.ir

خوشحالم که تصمیمت عوض شد

عوضم هم عوض شد

شنبلیله پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.shanbalileh67.blogfa.com

هیسسسسس ....




نقطه سر خط !
منتظرم رفیق !
:)



رفیق نیمه راه؟؟؟؟
مواظب آقا خرسه باش ! شاید لازم باشه دوباره یه سری به کتاب داستانه بزنی ....
یادت نره منتظرم !
یا حق

اون نویسندهه اگه میدونست یه روزی اینجوری از کتابش استفاده میشه
شاید نظرش عوض نمیشد و نمی نوشت

هانی شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 ق.ظ

آقا پسر جواب سلام واجبه
با این اخلاقی که داری بهتره سعی کنی حداقل سر تصمیماتی که تو زندگیت میگیری ثابت قدم بمونی .............
بعد به سایر موارد اون بپردازی آقای خوش اخلاق

علیکم السلام و رحمه الله و برکاته
خانوم بزرگ
نمیخواد منو نصیحت کنی
مطمئن باش که اگه من منم که اینجا دیگه آپ نمیشه
خیالت تخت
اخلاقم هم به خودم مربوطه
برات کارت دعوت و نامه ی فدایت شوم که ندادم

درسا شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.bluegalaxy.blogsky.com

سلام
خیلی خوشحالم از اینکه می خوای ادامه بدی.ای ول پسر.منتظرتیم.زود باش

درساجون در کمال شرمندگی می گم که من دیگه اینجارو آپ نمی کنم...
به زودی هم حذفش می کنم
تا تمام این روزا بمیره و بسوزه

nadia سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:00 ب.ظ

slm. khobi masih jan?
man tamomesh kardam ama vaghean babte inke dige up nemikoni narahat shodam.
toro khoda edamash bede. dost nadaram webet inja tamom she. khodet gofti hame azash dars migiran, pas chera mikhai hazfesh koni?
ok, ghorbonet.

...:: ی ک ت ا ::... سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ب.ظ http://www.1taaa.blogfa.com

حالا اومدی سر عقلِِ D:

...:: ی ک ت ا ::... پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:23 ب.ظ http://www.1taaa.blogfa.com

اون روز بعده اینکه کامنت گذاشتم یه نگاهی ام به کامنتای بقیه و جوابایی که بهشون داده بودی انداختم....مثه اینکه از آپ کردنم منصرف شدی...... به عبارتی هنوز سر عشق نیومدی D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد